درس دوم بدایه الحکمه : بداهت مفهوم وجود
بسم الله الرحمن الرحیم
درس دوم بدایه الحکمه : بداهت مفهوم وجود
درس انتهای درس اول از کتاب بدایه الحکمه گفته شد موضوع فلسفه هم از حیث تصور و شناختی و هم از حیث تصدیقی و اثبات هستیش، بدیهی است. حالا در ابتدا شروع مباحث علامه طباطبایی ره، در صدد اثبات بدیهی بودن تصور موضوع فلسفه که همان موجود است می پردازد.
برای شروع یک بحث بسیار دقیق از تعریف بدیهی و نظری انجام میدهیم که اولا بدیهی و نظری چیست و سپس درباره ملاک آن صحبت میکنیم.
تعریف بدیهی و نظری
مرحوم مظفر بدیهی و نظری را تقسیم علم میدانند به این صورت که علم چه تصوری چه تصدیقی یا بدیهی است یعنی بدست آوردن آن نیاز به فکر ندارد. تصوری بدیهی مثل مفهوم وجود، مفهوم عدم ؛ تصدیق بدیهی مثل اجتماع نقیضین محال است و …
نظری نیز چیزی است که بدست آوردن آن نیاز به عملیات فکری دارد مثل تصور حقیقت روح یا حقیقت برق؛ همچنین تصدیق به این که زمین ساکت است یا متحرک و امثال آن.
بعد ایشان میفرمایند بدیهی بودن یک علم نیاز به توجه نفس دارد و اسباب توجه نفس را بصورت استقراریی پنج مورد ذکر میکنند.
- انتباه و توجه که مقابل غفلت است مثل خطا در مشاهدات بخاطر حواس پرتی
- سلامت ذهن که کسی که ذهن سالمی ندارد در واضح ترن بدیهیات هم شک میکند یا نمیفهمد
- سلامت حواس پنجگانه
- فقدان شبهه برخی اوقات بدیهی ترین چیزها را تصورا و تصدیقا کسی که ذهنش دارای شبهه است رد میکند مثل رد قضیه بدیهی اجتماع نقیضین محال است توسط برخی متکلمین که میگفتند یک چیز هم میتواند در عین حال هم موجود نباشد هم معدوم نباشد و…
- عملیات غیر عقلیه که منظور همان بکارگیری حواس پنجگانه است و فرقش با مورد سوم این است که در آن سلامت شرط شده و در این مورد بکارگیری آن
مرحوم مظفر درباره ملاک بدهت یک مفهوم یا قضیه در این قسمت چیزی نفرمونده است. اینکه یک مفهوم یا قضیه چه موقع بدیهی میشود چه موقع نظری.
ملاک بداهت تصورات در نظر شهید مطهری
شهید مطهری در کتاب شرح مبسوط منظومه میفرمایند ملاک بداهت را حکما و فلاسفه نپرداختند اما خود ایشان درباره ملاک بداهت صحبت میکند. ایشان در این کتاب ملاک بداهت را بسیط بودن تصور میدانند و هر آنچه که مرکب است نظری است. بعد میفرمایند ارسطو و فارابی به حق باب تعریف را باب تحلیل نامیده اند. لذا میفرمایند:
«هر تصوری که بسیط باشد و از مجموع چند تصور دیگر ترکیب نشده باشد یک تصور بدیهی است. اگر یک عنصر ذهنی بسیط بود و وارد ذهن شد همین وارد ذهن شدن یعنی معلوم بودن، دیگر جنبه مجهول بودن در آن وجود ندارد»
برای توضیح باید بگوییم که بساطت سه قسم دارد:
- بساطت خارجی: یعنی موجود خارجی بدون ماده و صورت باشد
- بساطت ذهنی که مرادمان در این بحث همین است : یعنی تصور ذهنی بدون جنس و فصل باشد
- بساطت مقداری: بدون اجزا حسی باشد
شهید میفرمایند یکی از ادله اینکه مفهوم وجود بدیهی است همین بسیط بودن مفهوم وجود است چون وجود خود اعم مفاهیم است لذا جنسی نمیتوان برای آن لحاظ کرد که اعم از آن باشد.
این توضیحات شهید در کتاب شرح مبسوط تعریف حدی که شامل جنس و فصل است رد میکند. یعنی قدرت حد وسط بساطت، فقط تعریف حدی را رد میکند. حال آنکه تعریف رسمی هم داریم.
اما در کتاب شرح مختصر تعریف رسمی را هم در باره وجو رد میکنند:
«و اما اينكه مفهوم وجود قابل تعريف «رسم» ى نيست، بدان جهت است كه تعريف رسمى يا تعريف به رسم، آن است كه شىء به آثار و لوازم شناختهشدهاش شناسانده شود. ممكن است ماهيت چيزى را نشناسيم ولى آثار و لوازمش را بشناسيم. مثلًا ماهيت برق را نمىشناسيم ولى لوازم آن را كه روشنايى و حرارت و حركت است مىشناسيم.
درباره وجود، گذشته از اينكه چيزى كه از خود وجود روشنتر باشد وجود ندارد كه به عنوان يكى از آثار وجود، معرّف وجود واقع شود؛ اساساً فرض وجود معرف مستلزم اين است كه قبلًا با مفهوم «وجود» آشنايى داشته باشيم» شرح مختصر منظومه ص 199
حد وسط برای رد تعریف رسمی شهید از مفهوم وجود اعرفیت و اجلی مفهوم بودن است.
برهان بداهت وجود در کتاب بدایه الحکمه
مرحوم علامه میفرمایند مفهوم وجود بدیهی و معقول بنفسه هستند و نه تعریف حدی و نه رسمی ندارند. برهان ایشان این است که در تعریف باید معرِّف از معرَّف اجلی و شناخته شده تر باشد؛ حال آنکه ما مفهومی شناخته شده تر از وجود نداریم.
یعنی علامه طباطبایی هم برای رد مطلق تعریف از اجلی بودن استفاده کرده است. پس قدرت حد وسط اجلی و اعرف بودن مفهوم وجود، قابلیت رد مطلق تعریف چه رسمی و چه حدی را دارد.
بعد میفرمایند تمام تعاریفی که برای وجود شده همه از قبیل شرح الاسم است، یعنی لفظ جای لفظ.
شهید مطهری در تعریف شرح الاسمی بیان میدارند:
«آنچه آنها به نام «تعريف وجود» ذكر كردهاند شرح لفظ و شرح اسم است، يعنى لفظى بجاى لفظى ديگر به كار رفته است. مثل اين است كه در مقام تعريف «ماكيان» بگوييم: «مرغ خانگى». بديهى است كه ما ماهيت آن حيوان را تعريف نكردهايم، فقط با استفاده از آشنايى مخاطب به اينكه لفظ «مرغ خانگى» اسم آن حيوان معهود است لفظ «ماكيان» را تفسير كردهايم. بسيار تفاوت است ميان تفسير لفظ و تعريف معنى.» شرح مختصر ص198
البته باید دقت کنیم که تعریف اسمی یا شرح الاسمی دو اصطلاح دارد که یکی از آنها مراد ماست در اینجا:
- شرح الاسم به معنای تعریف لفظی با لفظ دیگر که همین مراد ماست
- شرح الاسم به معنای تعریف به ماهیات قبل از آمدن هلیات. یعنی تعریف یک ماهیت قبل از اثبات وجود آن(هل بسیطه) لذا بوعلی میفرمود حدود قبل از هلیات اسمی هستند و بعد از هلیات حقیقی.
خود این قسم حرف زدن در کلام بوعلی را برخی حمل بر این کردند که بوعلی اصالت الوجودی بودند. البته این قسم ربطی به ما نحن فیه ندارد و فقط برای جلوگیری از خلط اصطلاح آن را بیان کردیم.
علامه میفرمایند تعریف وجود به:
- الثابت العین
- الذی یمکن ان یخبر عنه
- و سایر چیزها همه شرح اسم هستند و تعریف حقیقی که شامل جنس و فصل یا عرض عام و خاص میشود ( کلیات خمس) نمیشود.
برهان دوم علامه برای بداهت وجود
در ادامه مطلبی بیان میداند که «علی انه سیجی ان الوجود لا جنس له و لا فصل له و لا خاصه له بمعنی احدی الکلیات الخمس، و المعرف یترکب منها، فلا معرف للوجود»
در این توضیح علامه یک چیز را از فصل 7 همین مرحله اصل موضوعه میگیرند و آن این است که وجود و ماهیت هم سنخ نیستند. شهید مطهری برای توضیح همین حرف در شرح مبسوط دارند:
«رسم هم اگر چه جنس و فصل نیست، عرض عام و عرض خاص است، ولی اینها هم از سنخ ماهیات است و هیچ وقت برای وجود صدق نمیکند»
علامه هم در فصل 7 ام وجود ماهیت و کلیات خمس را برای وجود را نفی میکند:
«و منها: انه لیس جوهر و لا عرض…الوجود لیس من سنخ الماهیه» ص 23
ما حصل اینکه علامه طباطبایی میفرمایند وجود هم سنخ ماهیات نیست و کلیات خمس از ماهیات تشکیل میشود. البته باید دقت داشت این فصل درباره مفهوم ذهنی وجود است و فصل 7 بحث سر وجود خارجی است که اصالتش ثابت شد. اما علامه توضیح میدهند که آن وجود خارجی وقتی در ذهن میخواهد بیایید بسیط می آید و ماهیتی براش در ذهن نقش نمیبندد.
شهید مطهری این مبنا را که تعریف فقط با ماهیات است را در کتاب شرح مبسوط قبول کرده اما در کتاب شرح مختصر نفی میکند:
« اين بيان كه در بالا براى عدم امكان تعريف حدّى و تعريف رسمى شد، شايد بهترين بيان اين مطلب باشد و مقصود بو على در نجات كه گفته است: «وجود مبدأ اول همه شرحها و تعريفهاست» همين است كه ما توضيح داديم.
حاجى سبزوارى در شرح بيت بالا مىگويد: «از آنجهت وجود حد ندارد كه بسيط است و ازآنجهت رسم ندارد كه رسم به وسيله «عَرَضى» بايد باشد و عرضى از كلّيات پنجگانه است و همه كليات از سنخ ماهيت مىباشند و وجود و عوارض وجود از سنخ ماهيت نمىباشند».
اين بيان در مورد «رسم» صحيح نيست، زيرا اولًا هيچ ضرورتى نيست «عَرَضى» كه يكى از كليات پنجگانه است از سنخ ماهيت باشد تا گفته شود وجود و عوارض وجود از سنخ ماهيت نيستند؛ و ثانياً اينكه مىگويد عوارض وجود از سنخ ماهيت نيستند درباره عوارض مساوى وجود از قبيل وحدت، وجوب و غيره صادق است، درباره مطلق عوارض وجود صادق نيست، زيرا خود ماهيات از عوارض وجودند و به همين دليل مبحث «ماهيت» در فلسفه اولى ذكر مىشود.»
پس این مطلب که کلیات خمس ماهوی هستند یا خیر و اینکه آیا بدون ماهیت تعریفی چه حدی و چه رسمی شکل میگیرد یا خیر، اختلافی است که در جایگاه بالاتر این مطلب را رسیدگی خواهیم کرد.
نکات تکمیلی بحث بداهت مفهوم وجود
نکته یک : بدیهی دو گونه است:
- بدیهی اولی: غیر قابل تعریف است مثل مفهوم وجود
- بدیهی غیر اولی: نیاز به تعریف ندارد ولی قابل تعریف هست.
مباحثی که درباره ملاک بداهت صحبت شد مربوط به اولی بودن تصور است نه بدیهی های غیر اولی مثل مشاهدات و …
نکته دوم: در عبارت ها ما هم وجود داریم هم موجود. آیا استعمال هر دو صحیح است؟ در فصول بعد میبنیم موجود میتواند وجود با شد میتواند ماهیت باشد. لذا تعبیر از موجود (هستی) که بعدا در اصالت الوجود ثابت میکنیم آن وجود است فنی تر است.
نکته سوم: هدف از فلسفه شناخت هستی است؛ اگر هم بحث مفهومی میکند صرفا هدفش استفاده از آن به عنوان مقدمه شناخت خارج است. تمامی محتویات این فصل که درباره مفهوم صحبت میکند مربوط به مفهوم است و جایگاهش ذهن است. حتما به این نکته دقت کنیم.
نویسنده : سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ نگارش مقاله: 1403/02/18
دیدگاهتان را بنویسید