درس هفتم بدایه الحکمه : تشخص وجود
درس هفتم بدایه الحکمه : تشخص وجود
تقریر بحث تشخص وجود
وقتی اصالت الوجود ثابت شد و اینکه در تشکیک گفتیم همه اختلافات هم باید به وجود برگردد و چیزی غیر از وجود نیست که بخواهد کثرت واقعیت خارجی را به آن مستند کنیم. پس اختلافات به ماهیت یک امر ذهنی است و مربوط به واقعیت خارجی نیست.
پس باید تشخص وجود را با خود وجود حل کنیم. این فصل برای پاسخ به این سوال شکل گرفته است. یعنی درست است که با تشکیک گفتیم ما به الامتیاز به ما به الاشتراک بر میگردد اما ما در وجود خارجی تشخص داریم. این تشخص چگونه شکل میگیرد؟
برخی میگویند این بخش بعد از اصالت الوجود نباید بحث شود زیرا این بحث ناشی از رسوب تفکرات اصالت الماهوی است. به این صورت که وجود خارجی عین تشخص است. بلکه مشکل اصلی و طرح این سوال باید برای اصالت الماهیتی باشد چون طبق اشکالی که از فارابی منقول است، انضمام 10 مقوله و ماهیت به هم هر چقدر هم دایره مصادیق را ضیق کند اما باز کلی است و تشخص بردار نیست؛ تا این حد که اصلا مفهوم و ماهیت تشخص بردار نیست ولی وجود خارجی عین تشخص است. پاسخ به این کلام و بررسی آن در درس های نهایه الحکمه ان شاءالله.
وجوه تشخص وجود
تعبیر وجوه دقیق است و این اقسام نیست. یعنی وجود را به سه وجه میشود تشخص آن را توصیف کرد.
- تخصص حقیقت واحد اصیل است به نفسه و قائم است به ذاتش. تعبیر علامه این است : «احدها تخصص حقیقته الواحده الاصیله بنفس ذاتها القائمه بذاتها»
در این وجه از تشخص وجود، دو اصطلاح میتواند مد نظر باشد:
- یکی کل موجودات بصورت عام مجموعی در مقابل عدم که تشخص دارد به عنوان اینکه وجود است.
- یکی این که مراد واجب الوجود است: این قول مدنظر ملاصدرا است و علامه هم مرادشان از این نوع از تشخص وجود، همین معنای عمیق است.
به این صورت که علامه در آخر بدایه، بحث امکان فقری، جمیع ممکنات را از شوون واجب میدانند و وجودشان را حرفی میدانند و هیچ استقلالی در ممکنات نیست. تعابیر اصیل بنفس ذاتها و القائمه بذاتها مشیر به همین اصطلاح است.
بصورت خلاصه بخواهیم استدلال صدرا را توضیح دهیم این میشود که اگر ما بخواهیم یک چیزی را به کسی بدهیم 5 طرف داریم:
- دهنده
- گیرنده
- شی داده شده
- فعل گرفتن
- فعل دادن
در خصوص خلق موجودات اگر بخواهیم این را تحلیل کنیم از سمت ذات واجب، ما گیرنده ای نداریم چون وجودی ندارد،به تبع گرفتن هم نداریم، شی ای نیست که بخواهد عطا شود، بلکه تنها ایجاد کننده هست و عمل ایجاد کردن.
وقتی اینطور میشود جمیع مخلوقات فقر مطلق هستند و تماما از شوون واجب هستند. به عبارتی چیزی نیست غیر واجب و فعلش در عالم.
- وجه ثانی در تخصص و تشخص وجود به مراتبی است که در تشکیک آن را درست کردیم که گفتیم این مراتب و تعریفشان چیزی غیر از خود وجود نیست والا هالک و باطل است.
اساتید وجه اول را ادق از وجه ثانی میدانند و این ادق بودن به معنای عدم صحت وجوه دوم و سوم در زمینه حکایت گری نیست و علم حصولی را به خطر نخواهد انداخت. تحقیق این بحث در مراتب بالاتر.
- وجه سوم تشخص، اضافه وجود به ماهیات مختلف است. یعنی ما از ماهیاتی که از وجود انتزاع میشوند، آثار مختلفی را میگیریم. این آثار مختلف، دلالت بر وجودات محتلف دارد. دقت بفرمایید این بیان هیچ ربطی به اصالت ماهیت ندارد بلکه از روی آثار حقیقی، وجودات مختلف ثابت میشود و ذهن از روی این آثار، ماهیات مختلف را انتزاع میکند.
اضافه وجود به ماهیت را علامه از نوع اضافه مقولی نمیدانند. در اضافه مقولی مثل اضافه سفیدی بر دیوار، باید دیواری باشد تا سفیدی را بشود بر آن حمل کرد.
علامه میفرمایند ما در اینجا، عکس الحمل داریم یعنی در واقع خارجی قضیه الوجود انسان است اما ذهن بدلیل انس خود با مفاهیم ماهوی، ماهیت را موضوع قرار میدهد.
با این توضیح علامه میفرمایند جمیع اشکالات و توجیحات در خصوص قاعده فرعیه یعنی ثبوت شی لشی فرع ثبوت مثبت له، در مورد هلیات بسیطه با این تقریر درست میشود.
بعد علامه ابتدا اشکال قاعده فرعیه به هلیات بسیطه را مطرح و تقریر میکند؛ سپس توجیحات را مطرح میکنند و سپس میفرمایند جمیع توجیحات علاوه بر اینکه صحیح نیست، در صورت صحتشان هم مشکلات را حل نخواهد کرد تا وقتی که قائل به عکس الحمل نباشیم.
توضیح قاعده فرعیه و مشکل هلیات بسیطه
قاعده فرعیه یک قاعده عقلی و تخصیص ناپذیر است. این است که اگر ما میخواهیم سفیدی را بر دیوار حمل کنیم، قبل از حمل، حتما باید دیواری باشد تا این قضیه پا بگیرد.
در این مثل ثبوت سفیدی بر دیوار، فرع ثبوت دیوار است. قاعده فرعیه یا فرعیت هم دقیقا همین را میگوید ثبوت شی بر شی دیگر، فرع وجود چیزی است که میخواهیم محمول را بر آن حمل کنیم.
مشکل هلیات بسیطه در این قاعده
در هلیات بسیطه مثل الانسان موجود مشکلی هست، آن این است که قاعده فرعیه بخواهد اجرا شود باید انسان قبل از حمل موجود، وجود داشته باشد. حال این موضوع، ختم به دو چیز محال میشود یا تقدم شی بر نفس میشه، یا تسلسل که مشخص است.
در هلیات مرکبه قاعده بودن مشکل پیدا میشود مثل الجدار ابیض.
توجیحات برای رد اشکال:
یک: تفسیر فرعیت به استلزام
این که بگوییم فرع یعنی استلزام، یعنی ثبوت شی بر شی دیگر، مستلزم وجود مثبت له هست، هر چند بواسطه همان محمول. این قول به محقق دوانی ره نسبت داده شده.
اشکالش این است که بالاخره ما در اینجا دو واقعیت داریم یا خیر؟ اگر دو واقعیت داریم به اسم موضوع و محمول، یعنی موضوع و محمول دو واقعیت هستند، لذا با این حرف میشه تقدم شی بر نفس خودش و با تغییر لفظ کار درست نمیشود. اگر یک واقعیت داریم، میشود قاعده را چون عقلی هست نمیشود تغییر داد و خراب کرد، بلکه قاعده فرعیت را اثبات کرده لذا راه حل میشود همان عکس الحمل، قاعده هم خراب نمیشود.
دو : عدم تحقق برای وجود
قولی است منسوب به سید سند که میگوید وجود مشابه لفظ هست در فارسی است. لذا نه تحقق ذهنی دارد نه تحقق خارجی. علی هست. انسان هست. این هست ثبوتی ندارد که بخواهد فرع ثبوت مثبت له باشد.
توضیح بیشتر اینکه ما در قاعده داشتیم ثبوت شی لشی . در مثال ما میشود ثبوت موجود بر انسان. همان ابتدا را خراب میکند و میگوید اصلا هست ثبوتی ندارد در هیچ جا.
این حرف هلیات بسیطه را تخصصا خارج میکند و میگوید هلیات بسیطه اصلا مصداق ثبوت شی لشی نیستند.
اشکالات این کلام واضع است:
در اشتراک معنوی بالبداهه ثابت شد که وجود در ذهن معنا دارد و معنایش بدیهی است.
تحقق خارجی وجود و هستی در فلسفه بدیهی و سنگ بنا تمام فلسفه است.
اصالت الوجود را که با سیر منطقی ثابت کردیم هم رد میکند.
سه : وجود برای واجب است و ماهیات حصص وجودند
این قول را قبلا در نظر محقق دوانی در اصالت الوجود خواندیم که میگفت حمل وجود بر ماهیات ممکنه همگی از قبیل لابن و تامر است. یعنی قید خارج ولی تقیید داخل است. مثل غلام زید که زید اینجا به عنوان قید، داخل مفهوم غلام نیست ولی غلام با این قید، مقید شد. به این قیود حصه میگویند.
اشکال این قول:
این تقید که به ماهیت اضافه شده، وجود است یا غیر وجود؟ اگر وجود است باز به مشکل میخوریم و موضوع قاعده فرعی آن را میگیرد. اگر غیر از وجود باشد که هالک و باطل است.
اگر هم فرض این حرف را با اصالت الماهیت تحلیل کنیم، انقلاب در ذات رخ میدهد. لذا راه بسته است
هیچ کدام از این توجیحات اولا صحیح نیست، ثانیا اگر صحیح باشد هم راه گشا نیست.
لذا علامه می فرمایند بهترین راه حل این موضوع عکس الحمل است. در توضیح هم میفرمایند:
قاعده فرعیه این است که ثبوت شی لشی ، یعنی مجری آن در هلیات مرکبه است ولی در هلیات بسیطه که موضوع ثبوت شی است فقط، پیدا نمیشود و تخصصا خارج است.
نویسنده : سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ نگارش مقاله: 1403/02/26
دیدگاهتان را بنویسید