درس سی و یکم بدایه الحکمه : جنس و فصل و نوع
درس سی و یکم بدایه الحکمه : جنس و فصل و نوع، معنا و نسبت آنه ها باهم
بعد از بیان ذاتیات و تعریف آن، حال در خصوص اجزا این ماهیت میخواهیم صحبت کنیم که ماهیت در ذاتیات به اعتباراتی یا نوع است یا جنس یا فصل.
جنس و فصل و نوع را در منطق بحث شده و حال در اینجا جنبه های دیگر و تکمیل کننده آنها را مورد بحث قرار میدهیم.
در منطق بحث کردیم که در تعریف یک ماهیت، ما باید از کلیات خمس استفاده کنیم. کلیات خمس شامل جنس و فصل و نوع بود که این سه مورد از ذاتیات ماهیت صحبت میکرد، عرض عام و عرض خاص بود که غیر ذاتیات بود. تعریف به ذاتیات میشد تعریف حدی و تعریف به عرضیات میشد تعریف رسمی.
فصل قبل درباره ذاتی وعرضی و فرق آنها صحبت کردیم؛ حال میخواهیم از سه قسم از ذاتیات و فرق آنها و برخی از تقسیم ها و احکام آنها بحث کنیم.
ثم إنا نجد بعض المعاني الذاتية التي في الأنواع- يشترك فيه أكثر من نوع واحد- كالحيوان المشترك بين الإنسان و الفرس و غيرهما- كما أن فيها ما يختص بنوع كالناطق المختص بالإنسان- و يسمى المشترك فيه جنسا و المختص فصلا- و ينقسم الجنس و الفصل إلى قريب و بعيد- و أيضا ينقسم الجنس و النوع إلى عال و متوسط و سافل- و قد فصل ذلك في المنطق»
معنی نوع
علامه در تعریف نوع بیان میکنند «الماهية التامة التي لها آثار خاصة حقيقية- من حيث تمامها تسمى نوعا كالإنسان و الفرس»
نوع همان ماهیت تامی است که آثار حقیقی آن ماهیت به آن مستند میشود مثل انسان و اسب و … نوع ماهیت تام و واضح است لذا تمام آثار به انسانیت انسان بار میشود. دقت بفرمایید این تعریف علامه شامل نوع اضافی هم میشود. زیرا نوع اضافی مثل حیوان، وقتی از حیث تمامیت و نه ابهام به آن نگاه میکنیم دارای آثار و عوارض است. البته نوع لحاظ ذهنی باعث اثر نیست و باید دقت به این مسئله کرد. لذا عوارض حقیقی راه رفتن برای ماهیت انسان غریب است اما برای انسان ذاتی است.
معنی جنس و فصل
علامه در عبارت جنس و فصل را چون قرین هم هستند و باهم تعریف میشوند را به این صورت آورده است :
«ثم إنا نجد بعض المعاني الذاتية التي في الأنواع- يشترك فيه أكثر من نوع واحد- كالحيوان المشترك بين الإنسان و الفرس و غيرهما- كما أن فيها ما يختص بنوع كالناطق المختص بالإنسان- و يسمى المشترك فيه جنسا و المختص فصلا»
دقت بفرمایید که ما ابتدا در علم حصولیمان با انواع آشنا میشویم، بعد ذهن از آنها ما به الاشتراک انتزاع میکند و آن را جنس میگویند مثل حیوانیت که ما به الاشتراک در فرس و انسان و غیر است و در عین حال یک ما به الاختلاف یا آنچیزی که هر کدام از انواع با دیگری در آن اختلاف دارند و آن چیز جز ذاتیات آن ماهیت است، این جز اختلافی که از ذاتیات است را فصل میگوییم.
لذا ذاتیات را اینگونه تقسیم میکنیم، جنس را جز اشتراکی و فصل را جز اختصاصی و نوع را ماهیت تامی که آثار به آن بار میشود.
تقسیماتی هر کدام از جنس و فصل دارند که غریب یا نزدیک و بعید و دور است.
جنس و نوع هم سه قسم دارند عالی و متوسط و سافل که در کتب منطق میتوان به آن رجوع کرد.
تفاوت ماده و جنس – صورت و فصل
قبلا درباره این بحث نوشتاری ارائه کرده بودیم، خلاصه اینکه جنس و ماده یکی است، اما فرقشان در این است که وقتی ما این حقیقت واحده را لابشرط از حمل لحاظ میکنیم میشود جنس، وقتی بشرط لا از حمل لحاظ میکنیم میشود ماده. در تفاوت فصل و صورت هم همین بیان است.
یعنی وقتی ما ماهیت را تامه لحاظ میکنیم و تمام مفاهیم دیگر را زاید بر ذات و ماهیت آن تعقل میکنیم حتی ناطقیت را، به این اعتبار، حیوانیت میشود ماده. قابلیت حمل هم ندارد چون جز است.
یعنی وقتی میگوییم علت مادی و صوری دو جز داخلی ماهیت هستند، کل که انسان است، دو جز علت مادی که حیوان است و علت صوری که ناطق است، هیچ کدام بر هم حمل نمیشوند زیرا هیچ جزی به قید جزئیت بر کل بار نمیشود.
اما وقتی آمدیم بصورت تامه لحاظ نکردیم، بلکه حیوان را به این صورت لحاظ کردیم که یه ماهیت مبهمه است در قیاس با انواع مختلفی که برایش قابل تصور است. در این صورت جنس یک ماهیت ناقص و غیر محصل است. وقتی این ابهام و نقص از بین میرود که فصل به آن اضافه شود.
علامه میفرمایند وقتی جزئیت و استقلالی نگاه میکنیم، قابلیت حمل بر هم را ندارند یعنی ماده و صورت. اما وقتی جنس و فصل لحاظ میکنیم قابلیت حمل پیدا میکنند بر هم اما حملش بر هم حمل اولی است. زیرا در این لحاظ جنس و فصل چیزی جز نوع و ماهیت نیستند.
نتایج این تقریر از جنس و فصل و نوع
در آخر علامه در کتبا بدایه از مجموع مطالب، نکاتی و نتایجی را بیان میکنند که در ادامه به آنها بصورت مختصر میپردازیم.
یک : جنس و فصل همان نوع هستند
علامه در نتیجه اول می فرمایند جنس، نوع به قید ابهام است و فصل، نوع به قید تحصل . به همین دلیل است که علامه حمل جنس و فصل را بر نوع اولی میداند. البته اگر به حیوانیت نگاه تامه داشتیم و انسان را هم همینطور لحاظ کردیم، یعنی دو واقعیت مجزا، لذا ملاک حمل از وحدت تبدیل به اتحاد میشود، در این هنگام حمل، شایع است.
دو : نسبت هر کدام باهم در حمل
در ضمن نکته اول گفتیم که حمل جنس و فصل بر نوع اولی است. اما حمل جنس بر فصل یا بالعکس میشود حمل شایع. نسبت آنها بر هم به این صورت است که جنس عرض عام برای فصل است و فصل عرض خاص برای جنس.
سه : در مرتبه واحد دو جنس نداریم
این یک قضیه بدیهی است یعنی وقتی یک نوع داریم، مستلزم این است که یک جنس و یک فصل داشته باشیم والا تعدد در جنس و فصل در یک مرتبه لازم میآید که تعدد نوع در همان مرتبه داشته باشیم که محال است.
چهار : اتحاد جنس و ماده و فرقشان
عرض شد که جنس و ماده یک چیز هستند با دو اعتبار و این نتیجه توضیح داده شد. ماده بشرط لا اخد شده و جنس لابشرط از حمل. قبلا عرض شد این بشرط لا و لابشرط مشترک لفظی هستند با آنچه در اعتبارات ماهیت یاد گرفتیم.
همچنین است تفاوت صورت و فصل.
نکته پایانی : وجود ماده در خارج
علامه میفرمایند ماده در جواهر مادیه در خارج محقق است اما ماده در اعراض ذهنی است و در خارج ترکب خارجی برای اعراض لحاظ نمیشود.
اصل این مطلب تصدیقش باید بعد از فراگیری قوه و فعل و همچنین بحث مقولات عشر صورت گیرد اما بصورت خلاصه بیان میکنیم که ما سه گونه ترکب داریم
- ترکب خارجی : ترکیب از ماده و صورت
- ترکب ذهنی: ترکیب از جنس و فصل
- ترکب مقداری : ترکیب از مساحت و جزهای مقداری
علامه در جواهر مادیه میفرمایند که چون باید قوه ای داشته باشیم که حامل استعداد باشد، الزاما در این جواهر، ماده تحقق خارجی دارد و ترکب ماده و صورت خارجی محقق است. اما عوارض اینگونه نیست، زیرا عوارض بسیط هستند و ترکب خارجی ندارند؛ لذا ذهن ابتدا جنس و فصل آنها را میگیرد و سپس ماده و صورت عقلی برای آنها اعتبار میکند. نکات بیشتر این موضوع را در قوه و فعل بررسی خواهیم کرد.
نویسنده: سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ: 1403/04/02
دیدگاهتان را بنویسید