درس بیست و نهم بدایه الحکمه : اعتبارات ماهیت
درس بیست و نهم بدایه الحکمه : اعتبارات ماهیت
در این درس میخواهیم در مورد اعتبارات ماهیت صحبت کنیم، به این صورت که هر ماهیت زمانی که با غیر خود مقایسه میشود یکی از سه اعتبار مذکور را دارد: یا بشرط آن است یا بشرط لا از آن است و یا لابشرط از آن.
علامه در فصل دوم از مرحله پنجم که درباره ماهیات است در این خصوص توضیح داده است و باید توجه داشت که اعتبارات ماهیت به کلی در فضای فارق از اصالت الوجود است. علامه میفرمایند اعتبارات ماهیت سه مورد است و این ثلاث بودنش انحصاری است.
وجه انحصار اعتبارات ماهیت ثلاث
هر ماهیتی نسبت به ماهیت دیگر
- شرط شده وجودش : میشود بشرط شی. مثلا ناطقیت در انسان شرط شده است. به این ماهیت بشرط شی ماهیت مخلوطه هم گفته میشود.
- شرط شده عدمش : میشود بشرط لا . مثلا فرسیت در انسان که شرط شده عدمش در انسان. به این ماهیت که شرط عدم دارد، ماهیت مجرده نیز گفته میشود.
- شرط شده اطلاقش : میشود لابشرط. مثلا سفیدی در انسان که نه در آن وجود و نه عدمش شرط شده. این ماهیت را مطلقه میگویند.
اشتراک لفظی بشرط لا
علامه میفرمایند برای بشرط لا دو اصطلاح است که یکی مدنظر ما در اینجاست و دیگری در حمل کاربرد دارد. متن علامه در بدایه در این خصوص:
«و أما الثاني- فإن يشترط معها أن لا يكون معها غيرها- و هذا يتصور على قسمين أحدهما- أن يقصر النظر في ذاتها- و أنها ليست إلا هي و هو المراد من كون الماهية- بشرط لا في مباحث الماهية كما تقدم- و ثانيهما أن تؤخذ الماهية وحدها- بحيث لو قارنها أي مفهوم مفروض كان زائدا عليها غير داخل فيها- فتكون إذا قارنها جزء من المجموع- مادة له غير محمولة عليه-.»
معنای اول در بشرط لا این است که شرط شود در ماهیت که ماهیت خودش باشد و با چیز دیگر مخلوط نشود این همان ماهیت مجرده است .
معنای دوم در بشرط لا یعنی بشرط لا از حمل؛ این را در فرق مشتق و مبدا میگویند که مشتق و مبدا یک حقیقت هستند و فرق آنها صرفا در این است که مبدا بشرط لا از حمل است و نمیتوان بر ذات حمل شد. همچنین در فرض ماده و جنس یا صورت و فصل هم دقیقا همین فرق است. صورت همان فصل بشرط لا از حمل است و ماده و جنس هم یک واقعیت هستند فقط ماده بشرط لا از حمل است و قابلیت حمل ندارد.
معنای دوم کاملا مغایر معنای اول و باهم مشترک لفظی هستند؛ علامه دو اصطلاح را توضیح دادند که خلطی صورت نگیرد.
مثلا انسان دو جز دارد حیوان و ناطق، هر کدام یک از این اجزا اگر تام و یکی از اجزا یک کل لحاظ شوند، بشرط لا از حمل میشوند و قابلیت حمل بر یک دیگر را ندارند زیرا جز بر جز حمل نمیشود. مثلا کل مثلا ایران، تهران بر قم حمل نمیشود.
در اینجا هم وقتی ناطق که همان صورت است جزئیت برایش لحاظ میشود قابلیت حمل بر حیوان را ندارد. یعنی همانگونه كه حيوان وناطق در اين اعتبار مغاير با يكديگرند؛ در نتيجه نمىتوان حيوان را بر ناطق حمل كرد، زيرا در اين اعتبار حيوان و ناطق، هر كدام، يك جزء انسان را تشكيل مىدهند و هرگز اجزاى يك كل بر يكديگر و نيز بر كل حمل نمىشوند. در اين اعتبار حيوان ماده ناطق و علت مادى انسان به شمار مىرود.
حيوان را در صورتى مىتوان بر ناطق و بر انسان حمل كرد كه آن را به صورت ماهيتى ناقص كه در تماميت خود نيازمند فصلى است كه به آن ضميمه شود (به صورت لابشرط به معناى دوم آن) در نظر بگيريم.
مقسم در اعتبارات ثلاث
علامه میفرمایند مقسم در این اعتبارات، کلی طبیعی است و این کلی همان لابشرط مقسمی است که خود لابشرط قسمی از زیر مجموعه های اوست یعنی مقسم مطلق است حتی نسبت به لابشرط قسمی .
اینکه مراد علامه را از کلی طبیعی متوجه بشویم باید بگوییم مناطقه کلی را سه قسم میکنند:
- کلی منطقی : که همان مفهوم کلیت است به این معنا که هر چیزی که قابلیت صدق بر کثیرین را داراست. کلی به حمل اولی
- کلی طبیعی: مفاهیمی است که کلی هستند البته مناطقه این اصلاح را در باب ماهیات و مقولات عشر به کار بردند. مثل انسان، فرس و غیره که افرادشان در خارج کثیر است ولو بالفرض. این کلی است به حمل شایع – دقت بفرمایید که قبلا فرق طبیعی با عنوان و معنون را مطرح کردیم.
- کلی عقلی: ترکیب کلی طبیعی و منطقی را کلی عقلی میگویند مثلا «انسان کلی» یعنی کلی طبیعی موصوف به کلی منطقی.
کلی طبیعی در فضای اصالت الماهیه و فارق از اصالت الوجود، موجود است بوجود فرده برعکس کلی منطقی و عقلی که جایگاهشان ذهن است. در خارج این طبیعی موجود است به وجود دو فردش: آن دو فرد ماهیت مخلوطه است و ماهیت مطلقه. با این تقریر باید بگوییم ماهیت مجرده هم میتواند در خارج باشد. یعنی ماهیت با شرط لا از ماهیت دیگر. اما در پایان با تقریر دیگری که آشنا میشویم مشکل حل میشود.
کثرت در طبیعی با کثرت در افراد
یک سوال مهم در وجود طبیعی بوجود افرادش هست و آن این است که نسبت طبیعی به افراد نسبت اب واحد به ابنا است یا نسبت آبا متعدد به ابنا.
یعنی طبیعی در مثل زید با طبیعی در عمر فرق میکند یا طبیعی یک طبیعی است و در همه اشتراک دارد؟
علامه میفرمایند نسبت به این صورت است که طبیعی در هر فردی غیر از طبیعی در فرد دیگر است. یعنی نسبت آبا به ابنا است نه نسبت اب به ابنا.
میگویند علت این که طبیعی واحد نیست در وجود افراد به این علت است که:
«و لو كان واحدا موجودا بوحدته في جميع الأفراد- لكان الواحد كثيرا بعينه و هو محال- و كان الواحد بالعدد متصفا بصفات متقابلة و هو محال.»
دو تالی فاسد دارد نظریه اب به ابنا:
- لازم می آید واحد بما هو واحد در کثیر بما هو کثیر باشد
- لازم می آید که شی واحد متصف به صفات متقابله مثل بلندی و کوتاهی، سفیدی و سیاهی و … شود.
نکته ای که اینجاست این است که پس کلی طبیعی که واحد است و یک مفهوم دارد و صرافت دارد، با همین صفات در خارج هیچ تحقق ندارد زیرا خارج طرف تشخص است و ماهیت و کلی طبیعی در خارج بدون تشخص هیچ تحققی ندارد لذا ذهن ما از مجموع تشخصات، قدر مشترکها را انتزاع میکند و مفاهیم طبیعی و کلی را دریافت میکند. لذا تحقق طبیعی در خارج، صرفا با تشخص امکان پذیر است که وقتی در ظرف خارج این تشخصات اضافه میشود، طبیعی با مشخصات زید، قوامش به تشخصات زید است و با اندام زید، همان طبیعی منعدم میشود هر چند عمری هم در همانجا باشد.
یعنی الطبیعی یوجد بوجود فرده و ینعدم بانعدام همان فرد.
تقریر دیگر از اعتبارات ماهیت
در پایان یک تقریر دقیق دیگری از اعتبارات ماهیت بصورت خلاصه میگوییم که فرمایشهای حضرت امام خمینی در نقد اصولیون در استفاده از اعتبارات ماهیت مربوط به همین تقریر است.
باید لحاظ شود که اعتبارات ماهیت، لحاظ نیست بلکه باید با ملاک های واقعی و نفس الامری تقریر شود نه با ملاحظه که اگر ملاحظه عوض شد، اعتبار هم عوض شود.
لذا امام میفرمایند ماهیت با ملاک نفس الامری و واقعی تقسیم میشود به سه قسم، نه با لحاظ. تقسیمات رو یک بار دیگر با این بیان تقریر میکنیم.
ماهیت بشرط لا یا ماهیت مجرده همان نفس ماهیت و ذاتیات خود است یعنی انسان بما هو انسان. مجرد از هر اضافه ای. این ماهیت به هیچ عنوان به خارج راه ندارد زیرا ماهیت صرف واقع خارجی ندارد.
ماهیت بشرط شی یا ماهیت مخلوطه ماهیتی است که به قیودی اضافه شده که نمیتواند از آنها منفک شود. مثلا امکان برای انسان که عوارض لازم آن هستند. این ماهیت در خارج موجود است.
ماهیت لابشرط یا ماهیت مطلقه ماهیتی است همراه چیزهای دیگری است که قابلیت انفکاک از آنها وجود دارد یعنی ماهیت در مقام وجود، هم همراه با آن شی ثانی مصداق دارد هم بدون آن مثلا سفیدی در انسان. این ماهیت هم در خارج مصداق دارد.
بعدا در تحلیل کلام علامه در نهایه خواهیم دانست که علامه هم حتی در بدایه، مرادشان همین تقریر بوده است.
نویسنده: سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ: 1403/03/30
دیدگاهتان را بنویسید