درس بیست و پنج بدایه الحکمه : ملاک احتیاج ممکن به علت
درس بیست و پنج بدایه الحکمه : ملاک احتیاج ممکن به علت خود، حدوث است یا امکان؟
در این درس دو بحث را مدنظر داریم که یکی از آنها بدیهی است و دیگری محل بحث بین متکلمین و فلاسفه است. بحث اول که بدیهی است اصل احتیاج ممکن به علت است، بحث دوم علت این احتیاج است که متکلمین میگویند حدوث است و فلاسفه قائل به امکان هستند.
بحث اول : اصل احتیاج ممکن به علت
با توجه به معنی امکان و این که ماهیت سلب ضرورت وجود و عدم شده در ذات خود، لذا وجود همه ماهیات ممکنه نیازمند علت است. زیرا اولا امکان لازم همه ماهیات است، ثانیا ماهیات ممکنه تا واجب نشوند، ایجاد نخواهند شد. عرض شد این وجوب، وجوب بالغیر است و از ناحیه علت هستی بخش است. پس اینکه ممکن به علت نیاز دارد بدیهی است و مشکلی در این بحث نیست.
بحث دوم : علت احتیاج ماهیات ممکنه به علت
در این بحث، علامه دو برهان دقیق مشائی برای اینکه مناط احتیاج امکان است می آورند و توضیح میدهند. سپس قول متکلمین را مطرح میکنند و در آخر پاسخ میدهند.
برهان اول فلاسفه
در برهان اول ما می آییم معنی حدوث را ابتدا برای متکلمین شرح میدهیم به این صورت که ماهیت وقتی موجود است یعنی ضروری بوده وجودش، یعنی ماهیت موجوده مسبوق به وجوب از ناحیه علت و همچنین ضرورتی از جانب محمولش است. حدوث زمانی اتفاق میوفتد که ماهیت به مرتبه ضرورت رسیده است و ایجاد شده. حال سوال اینجاست که حدوث که از حیث رتبه با ایجاد هم رتبه است، چگونه میتواند مناط نیاز به علت باشد؟ به عبارتی دیگر حدوث در مرتبه غنی شدن از ناحیه سبب است نه مناط علت احتیاج به علت.
برای توضیح بیشتر میگوییم ماهیت چون ممکن است نیاز به علت دارد. علت می آید ماهیت را از حال استوا خارج میکند و آن را واجب میکند، وقتی این وجوب غیری از ناحیه علت می آید، ایجاد و حدوث اتفاق میوفتد. لذا حدوث یعنی شی از ناحیه علت خود، به حد وجوب رسیده و ایجاد شده است. این حدوث نمیتواند علت احتیاج به علت باشد.
لذا حد وسط این برهان فلاسفه این است که امکان یعنی حالت استواست و مرتبه نیاز به علت است و حدوث مرتبه غنی از علت و بعد از واجب شدن است.
برهان دوم فلاسفه
همانطور در که برهان اول گفتیم ماهیت از ناحیه علت خودش باید واجب و ضروری شود تا حادث شود. این ایجاب ماهیت هم نیاز به حاجت ماهیت اس، یعنی در مرتبه قبل از حدوث و ایجاد باید حاجتی باشد تا علت، آن را ایجاب و سپس ایجاد کند. مناط احتیاج ماهیت و آن مرتبه ای که قبل از ایجاب است، امکان ماهیت است زیرا امکان یعنی حد استوا نسبت به وجود و عدم. زیرا ماهیت اگر ممکن نبود یا واجب بالذات بود و بی نیاز از علت یا ممتنع بالذات که او هم وجودی نداشت که علتی بخواهد داشته باشد. پس ممکن بخاطر امکانش نیاز به علت دارد.
لذا در مرتبه قبل از ایجاد، یعنی مرتبه احتیاج ماهیت به علت، اگر برای حدوث، وجودی در آن رتبه فرض کنیم به هر نحوی، میشود تقدیم شی بر نفس خود که محال است.
اشکال متکلمین و دفع آن
متکلمین قائل هستند که علت احتیاج به علت ماهیات، این است که این ماهیات حادث هستند؛ یعنی زمانی بوده که آنها نبودند و بعد ایجاد شدند. طبق این نظر قدیم در مقابل حادث، ذات خداوند است لذا نیاز به علت ندارد.
در جواب آنها میشود گفت خود زمان را شما چگونه تحلیل میکنید؟ زمان مخلوق است؟ ولی طبق حرف شما علاوه بر مخلوق بودن، قدیم هم هست، پس نیاز به علت ندارد و …
یعنی این بیان با مبنای خود شما هم سازگار نیست و به مشکلات عدیده دچار میشوید.
البته توضیح فوق در بیان علامه نیامده، علت آنهم این است که زمان باید ابتدا تحلیل شود.
متکلمین اشکال میکنند به فلاسفه که اگر مناط احتیاج، امکان باشد لازم می آید ما قدیم زمانی داشته باشیم و قدیم زمانی چیزی است که نه اولی برای وجودش است و نه آخری.
لذا باعث میشود موجوداتی بی نیاز از علت فرض شوند، از اول تا آخر جهان فرض شوند بلامشکل.
علامه میفرمایند مناط احتیاج همان امکان است اما چون ذات ماهیت ممکن است و بالغیر موجود شده، باید غیر همیشه باشد تا همچنان موجود بماند. این توضیح علامه فصل بعد را میسازد که ممکن همانطور که در حدوث نیاز به دارد، در بقا هم نیاز به علت دارد. لذا ذات ماهیت ممکن است و به خودی خود محتاج علت و این احتیاج هیچ موقع رفع نمیشود والا اگر رفع میشد ممکن موجوده، میشد واجب بالذات. بلکه ممکن موجوده، واجب بالغیر است و همواره تا موجود است ذاتا احتیاج محض است.
یعنی وقتی ممکن موجود میشود ضرورتی که از علتش میگیرد را همواره محتاج است، هر چند ضرورت بشرط محمول را که یک ضرورت نفسی است را داشته باشد.
این پاسخ های فلاسفه و دفع آن همه در فضای عدم توجه به اصالت الوجود بوده است، علامه در فضای اصالت الوجود فرمایش ملاصدرا را می آورند که نفس معالیل عالم، چیزی جز ربط یک طرفه به ذات واجب نیست حال چه قدیم باشد چه حادث، همه و همه وجود ربطی هستند و امکان فقری نسبت به علت هستی بخش خود دارند.
لذا حدوثا و بقائا همه معالیل نیاز به علت خود دارند، چون چیزی از خود ندارند. فقر محض هستند و وجود استقلال به آنها دادن کار ذهن است، والا فعل واجب و عین ربط هستند که هیچگونه وجودی از خود ندارند.
نویسنده: سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ: 1403/03/23
دیدگاهتان را بنویسید