درس پانزدهم بدایه الحکمه : اشکالات وجود ذهنی
درس پانزدهم بدایه الحکمه : اشکالات وجود ذهنی
علامه طباطبایی ره بعد از بیان اقول و ادله وجود ذهنی، بصورت مختصر اشکالات بر وجود ذهنی و جواب از اشکالات را بیان میکنند. اشکالات وجود ذهنی در کتاب بدایه الحکمه هفت اشکال است که علامه آنها را بیان و سپس پاسخ اشکال را بیان میکنند.
اشکال اول: اجتماع جوهر و عرض
این اشکال و اشکال دوم از یک سنخ هستند، یعنی ریشه دو اشکال به یک محذور بر میگردد که اگر ما قائل باشیم که ماهیت شی خارجی در ذهن منعکس میشود، لازم می آید که دو صفت یا ماهیت متضاد در صورت ذهنی جمع شوند. لذا علامه ابتدا دو اشکال را مطرح میکنند سپس جوابهای مشهور را در رد اینها مطرح و بررسی میکنند میکنند
در اشکال اول مستشکل میگوید وقتی انسان را تصور میکنیم، انسان ماهیتی است از جنس جوهر، اگر این ماهیت در ذهن بیایید عرض میشود چون بر نفس انسان عارض میشود. پس هم جوهر است و قائم به موضوع نیست و هم عرض است و قائم به موضوع است و این میشود تضاد در صفات.
پس یا باید وجود ذهنی را عرض ندادیم که مشهور عرض میدانند، یا باید بگوییم ماهیت خارجی به ذهن نیامده است.
اشکال دوم : اجتماع دو ماهیت
ماهیات عشر و ده گانه با هم تباین ذاتی دارند، یعنی کیف با جوهر تباین من جمیع جهات دارند. مشهور میگویند ماهیت ذهنی مندرج است تحت مقوله کیف و آثار کیف نفسانی به آن بار میشود؛ حال وقتی ماهیت یک جوهر یا کم در ذهن می آید یا باید قائل باشیم که بصورت کامل در ذهن ما آمده که جمع متابینین میشود، یا باید بگوییم نیامده که خلاف حرف حکما میشود.
گفته میشود این اشکال یعنی اشکال دوم از اشکال اول سخت تر است، زیرا عرض در اشکال اول، معقول ثانی است و خودش مفهوم عامی است که بر 9 مقوله صادق است. اما وقتی وجود ذهنی را قائل شدیم کیف است دیگر با 9 مقوله دیگر تباین ذاتی دارد. یعنی اشکال اول فقط در خصوص جایی است که محکی ما جوهر باشد، اما اشکال دوم هر کدام از مقولات جوهری و عرضی غیر از کیف را شامل میشود.
علامه میفرمایند با وجود این اشکالات، عده ای از قول به وجود ذهنی کوتاه آمده و گفتند ماهیت خودش به ذهن نمی آید بلکه شبحی از آن به ذهن می آید و … و ما آن را در مقاله قبلی رد کردیم.
اما علامه در ادامه 4 جواب به این دو اشکال که هم سنخ هستند را مطرح میکند و آنها را بررسی میکند:
پاسخ اول از فاضل قوشجی
فاضل قوشجی برای حل این موضوع در اشکال اجتماع ماهیتین در شی واحد، هیچ یک از دو ماهیت را حذف نمیکند بلکه تفکیکی بین معلوم و علم قائل میشوند. که معلوم همان ماهیت ذهنی است که از خارج آمده، علم هم همان کیف نفسانی است. پس معلوم مندرج تحت مقوله وجود خارجی است و علم مندرج تحت مقوله کیف نفسانی.
رد پاسخ فاضل قوشجی
علامه می فرمایند همان معلوم ما که تصویر انسان یا حیوان است، خودش طرد جهل میکند از ما و عارض نفس ما است و این موضوع بدیهی است. لذا تفکیک معلوم از علم به این صورت صحیح نیست و جواب کامل نیست.
پاسخ دوم از سید سند
نظریه سید سند این است که صوری که در ذهن حاصل میشوند چون وجودشان غیر از وجود خارجی است، جایز است همگی به کیف منقل شوند و تبدیل به کیف نفسانی میشود و این هیچ گونه ایرادی ندارد.
سید سند وجود ذهنی را ماهیتی میداند که در خارج محقق نشده بلکه در ذهن است و این ماهیت غیر از ماهیت شی خارجی می باشد.
این نظر در اصل تفکیک مای شارحه و مای حقیقیه هست؛ قدما میگفتند ماهیت قبل از هیلیات بسیطه مای شارحه هستند و بعد از هل بسیطه و اثبات وجودشان در خارج مای حقیقیه میشوند.
لذا سید سند ماهیت ذهنی را مای شارحه و ماهیت خارجی را مای حقیقیه میداند و اختلاف در اینها را مشکل نمیداند. زیرا میگویند ماهیت در ذهن و در خارج دو حقیقت هستند.
ملاک صدق این دو ماهیت هم به این نحوه است که این دو ماهیت بواسطه اشتراکات و شباهتهایی که دارند باعث انطباق میشود.
رد پاسخ سید سند
علامه دو اشکال به این پاسخ میگیرند:
اشکال اول اینکه این نظریه با اصالت الماهیه که این نظریه از آن اتخاذ شده سازگار نیست. دلیل اتخاذش هم همین تفکیک ما شارحه و مای حقیقیه است که ماهیت بعد از تحقق انقلاب ذات ندارد بلکه فقط قبل تحقق و در مرتبه مای شارحه این انقلاب وجود دارد. بلکه این استدلال بیشتر بر با اصالت الوجود که برای ماهیت اعتباریت لحاظ میکند قابل فرض تر است تا اصالت الماهیه.
اشکال دوم اینکه این قول در اصل همان قول به شبح است بنابر اینکه قائل شده است مغایر ذاتی بین صورت ذهنی و معلوم خارجی داریم. پس چون ملحق میشود به سفسطه و ما سفسطه را بالبداهه رد کردیم این قول نیز رد میشود. زیرا این قول اعتقاد دارد با وجود اختلاف فراوانی که بین دو حقیقت متباین در اینجا داریم که یکی جوهر است و دیگری کیف، با این حال وجوه اشتراکی هم در اینجا هست که مصحح علم حصولی ماست. علامه میگویند این دقیقا رفتن به دره سفسطه است.
پاسخ سوم از محقق دوانی
محقق دوانی عبارت علما در اینکه علم کیف است را کاملا دگرگون کردند و گفتند منظور در اینجا کیف در مقابل مقولات 9 گانه نیست. علم ما همان ماهیتی است که وجود خارجی دارد و هیچ دگرگونی در این قسمت نداریم.
ایشان قائل است ریشه اینکه عده ای کیف را به معنای کیف مقولی گرفته اند صرفا تسامح لغوی بوده است. لذا کیف مدنظر به معنای کیفیت و چگونگی است و فاقد احکام فلسفی کیف و عرض است. چون این صورت ذهنی عارض نفس انسان شده، لذا حتی جوهر هم میتواند کیف به این تعبیر شود.
پس ایشان منکر معنای کیف به معنای مقولی شده و این را تسامح لغوی میدانند پس توسعه بسیار گسترده ای در معنای کیف میدهند.
رد پاسخ محقق دوانی
علامه طباطبایی در جواب ایشان ابتدا به یک نکته بسیار مهم در بحث اندارج اشاره میکند و آن این است که مجرد صدق یک مفهوم از مقولات عشر به یک شی منجر به اندارج در آن مقوله نمیشود. یعنی این که وجود ذهنی انسان، که قابلیت صدق بر انسان خارجی را داشته و جوهر است، موجب این نمیشود که وجود ذهنی انسان هم باید تحت مقوله جوهر باشد زیرا اندارج در مقوله مساوی است با داشتن آثار آن مقوله. به بیان دیگر محقق دوانی صدق و انطباق را با اندارج خلط کرده و فکر کرده همین که وجود ذهنی انسان صادق بر وجود خارجی انسان است و بر هم منطبق است پس باید وجود ذهنی هم مندرج باشد تحت مقوله ای که انسان خارجی در آن مقوله مندرج است و این کاملا اشتباه است.
ثانیا این تعبیر که کیف به معنای کیف مقولی نیست را که محقق دوانی گفتند کاملا مغایر فرمایش علماست زیرا همگی تصریح کردند که علم از مقوله کیف نفسانی می باشد.
پاسخ چهارم از ملاصدرا
ملاصدرا یک تفکیکی بین اندارج و انطباق قرار دادند و ملاک تفکیک را توجه به حمل اولی و شایع کردند. به این صورت که ما در حمل یک جهت اتحاد داریم یک جهت افتراق.
وقتی اتحاد مصداقی داشته باشیم و افتراق مفهومی، حمل ما شایع صناعی است.
وقتی اتحاد مفهومی است و افتراق اعتباری یا توهمی، حمل ما اولی ذاتی است.
جناب ملاصدرا میفرمایند وقتی حمل شایع داشتیم، بحث اندراج صحیح است و لازمه اندارج داشتن آثار است.
مثلا مفهوم انسان هیچ یک از آثار وجود خارجی انسان را ندارد لذا بحث اندراج صحیح نیست.
لذا صورت ذهنی به حمل اولی همان ماهیت شی خارجی است و در اینجا انطباق داریم و اندارج نداریم ولی همین اگر به حمل شایع لحاظ شود، صورت ذهنی مصداق کیف نفسانی است، اینجا انطباق نداریم، بلکه اندارج است.
پس صورت ذهنی به اعتبار اینکه مقیس الی الخارج است و حیث حکایتگری دارد، تحت هیچ مقوله ای مندرج نیست بلکه مطابق است از حیث حکایتگری با شی خارجی. به اعتبار اینکه صورت ذهنی است که عارض نفس انسان شده یا به عبارت دیگر به حمل شایع، کیف نفسانی است. لذا اجتماعی صورت نمیگیرد.
نقد ملاهادی سبزواری به ملاصدرا
ایشان معتقد است ملاصدرا از باب مماشات با قوم که علم را بنا بر اصالت الماهیه، کیف نفسانی میدانند، عمل کرده است. حال آنکه خود صدرا در آثارش علم را معلول نفس میداند و اضافه آن به نفس را از قبیل اضافه اشراقی در مقابل اضافه مقولی قرار میدهد. صفات نفس به نفس اضافه اشراقی دارند و هیچ استقلالی ندارند که حد داشته باشند. پس نمیتوان گفت که علم کیف نفسانی است و این حرف از باب همراهی با حکمای و ذهنیت اصالت الماهیه بوده است.
رد نقد ملاهادی توسط علامه طباطبایی
اضافه اشراقی درست است و این ها را ملاصدرا خودش پایه ریزی کرده است اما در هر صورت علم، به عنوان وجودی که بر نفس عارض میشود حال اضافه اش اشراقی باشد، بالاخره حدودی دارد که ذهن از آن وجود برداشت میکند، آن حدود همان حد کیف نفسانی است. یعنی اضافه اشراقی با کیف بودن علم هیچ منافاتی ندارد.
اشکال سوم : اتصاف ذهن به صفات متضاد
ذهن مفاهیمی که متضاد هم هستند را تصور میکند مثلا سردی و گرمی را، عریض و طویل را و… اگر عین ماهیت شی خارجی به ذهن بیایید لازم می آید ذهن متصف به صفات متضاد شود.
جواب از اشکال سوم
با توجه به توضیحاتی که در جواب اشکال اول و دوم پاسخ دادیم و تصور از وجود ذهنی را درست کردیم به این نحوه که وجود ذهنی به حمل اولی حیثیا حکایتگری دارد و این هیچ ربطی به اندارج تحت آن مقوله را ایجاب نمیکند. لذا صورت ذهنی به حمل اولی سرد است و گرم است نه به حمل شایع. لذا هیچ گونه از آثار وجود سردی و وجود گرمی در خارج به ذهن منتقل نخواهد شد که بخواهیم وارد فضای این اشکال شویم.
اشکال چهارم : تصور محالات ذاتی
ذهن انسان محالات ذاتی را تصور میکند، این یعنی اولا نقض محال بودن آن، چون در ذهن موجود شدند. مثلا ما شریک الباری را تصور میکنیم، احکامی هم به آن بار میکنیم.
جواب از اشکال چهارم
آنچه به ذهن می آید مفاهیم محالات ذاتی هستند نه مصادیقشان. به این صورت که استحاله به مصادیقشان خورده نه مفاهیم که فقط حیثیت حکایتگری دارند.
لذا علامه میفرمایند شریک الباری در ذهن شریک الباری است به حمل اولی، شریک الباری به حمل شایعی که حیثیت حکایتگری آن را گرفتیم، یکی از موجودات است و مخلوق باری است.
اشکال پنجم : انطباع کبیر در صغیر در اجزاء عصبی
تصور زمین با همه وسعتش و تمام اشیا و موجودات خارجی با عظمت و وسعتی که دارند در ذهنی، اگر قائل شویم که صور ذهنی آنها همان ماهیات خارجی هستند و در اجزا عصبی مغز شکل میگیرند از قبیل انطباع کبیر (ماهیت خارجی) در صغیر(جز عصبی) است .
جواب سخیف از انطباعیون به این اشکال
برخی وقتی این اشکال مطرح شد جواب سخیفی دادند به این اشکال. گفتند ذهن قابلیت انقساط به بی نهایت اجزا را دارد پس میتوان گفت که میتوان صور منطبعه را در آن جا کرد. علامه این را رد میکند که کف دست ما هم قابلیت انقسام به بی نهایت را دارد ولی کوه در آن جا نمیشود. در اصل بحث سر کل است نه تعداد اجزا و …
جواب علامه از اشکال پنجم
علامه در جواب این اشکال میفرمایند که علم به جمیع مراتب (علم جزئی و علم کلی و عقلی) مجرد هستند و اصلا یکی از ادله تجرد علم بما هو علم همین اشکال است. لذا اصلا همچنین اشکالی وارد نیست چون علم مجرد است.
جواب اینکه پس فعل و انفعالات مادی در این میان چیست را علامه به این صورت پاسخ میدهند که اینها معدات و تهیو نفس است برای دریافت و حصول این صور.
دقت داشته باشیم که اینجواب دارای اصل موضوع است لذا علامه از کما سیاتی استفاده کرده است.
علامه تجرد را در مرتبه علم جزئی، تجرد مثالی میدانند برای توضیح باید بگوییم که تجرد مثالی بعد از مرتبه مادی عالم است و در این مرتبه ابعاد و شکل از آثار ماده هست ولی نفس ماده نیست. در مقابل تجرد مثالی، تجرد عقلی است که نه آثار ماده است و نه نفس ماده. توضیح بیشتر این بحث در بحث علم می آید.
اشکال ششم : تغییرات سیستم عصبی در محسوسات
علمای تجربی به درستی میگویند در فرایند احساس و تخیل، هزاران فعل و انفعالات عصبی و مادی اتفاق میوفتد برای تصور وجود ذهنی، که این فعل و انفعالات با توجه به طبایع و اشخاص مختلف باعث تصرف در این صور میشود.
وقتی این قضیه مطرح هست لذا این حرف که ماهیت خارجی بنفسها وارد ذهن میشود کاملا اشتباه است.
پاسخ از اشکال ششم
علامه میفرمایند جمیع فعل و انفعالات، همه معدات هستند و علت تامه حصول صور نیستند. علم حضور مجرد نزد مجرد است لذا اسباب مادی همگی علت معد در دریافت صور ذهنی هستند. در غیر این صورت سفسطه لازم می آید.
علامه میفرمایند همین بحث یکی از قوی ترین دلایل برای این است که ماهیت به وجود غیر مادی و مجردشان نزد نفس می آید و تمام فعل و انفعالات مانع از دریافت ماهیت خارجی توسط نفس نمی شود.
اشکال هفتم : اجتماع کلیت و جزئیت
وجود ذهنی انسان از لحاظ اینکه قابلیت صدق بر کثیرین دارد کلی است و متصف به صفت کلیت میشود و از آن حیث که بر نفس حاصل میشود جزئی است و بر چیزی منطبق نیست لذا شی واحد هم کلی است هم جزئی.
پاسخ از اشکال هفتم
قابلیت صدق بر کثیرین مربوط به حیث حکایتگری و بی اثر وجود ذهنی است و عدم صدقش مربوط به وجود بودن آن بر نفس است که آثار دارد و حکایتگر نیست.
نویسنده : سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ: 1403/03/12
دیدگاهتان را بنویسید