درس چهاردهم بدایه الحکمه : وجود ذهنی اقوال و ادله
درس چهاردهم بدایه الحکمه : وجود ذهنی اقوال و ادله
در مرحله گذشته یعنی مرحله کلیات مباحث وجود ما درباره احکام کلی وجود صحبت کردیم؛ حال علامه طباطبایی اولین تقسیم مشهور بین فلاسفه که موجود را به ذهنی و خارجی تقسیم میکردند را مطرح میکند. این که چرا این بحث اولین تقسیم شده، بابت این است که اگرما وجود ذهنی را انکار کنیم، مجبوریم سر از قول به سفسطه دربیاوریم و انکار واقعیت کنیم و تمام فلسفه خراب میشود لذا به دلیل اهمیت این بحث در حوزه شناختی، این تقسیم را اولین تقسیم انتخاب کردیم.
علامه در این بحث با المشهور شروع میکنند زیرا نظر ایشان بعد از دقت هایی که روی وجود ذهنی ملاصدرا شده، کاملا با مبانی اصالت الوجود سازگار بوده و نتایجش کاملا مغایر است.
اقوال در وجود ذهنی
حکما
مشهور بین حکما این است که برای ماهیات علاوه بر وجود خارجیشان که دارای اثر هست مثلا وجود آتش خارجی که میسوزاند، یک وجود دیگری هست که آثار وجود خارجی را ندارد. مثلا وجود ذهنی آتش در ذهن هیچ کدام از آثار خارجی را ندارد. طبق اصالت الوجود این نظریه مقداری تغییر خواهد کرد به این صورت که ماهیتی از حد وجود در خارج انتزاع میشود و هیچ وجودی در خارج ندارد. این حد الوجود در ذهن میشود ماهیت.
نکته دیگر که در اینجا باید بحث کنیم این است که ماهیت در اینجا بمعنی الاعم است، زیرا در ادامه میبینیم که علامه طباطبایی بحث اعدام را مطرح میکنند. با این بیان باید در مفهوم وجود خارجی هم توسعه بدهیم و آن وجود نفس الامری است.
قول به شبح
عده ای از متاخرین با توجه به برخی مشکلات تصوری در ادله وجود ذهنی که در درس بعدی خواهد آمد، مجبور شدند وجود ذهنی را منکر شوند.
این عده میگویند شبح یعنی تصویری از وجود خارجی در ذهن، مثل اینکه بر روی دیواری عکس یک برج را میکشیم. عکس روی دیوار شبحی و تصویر ناقصی از برج است اما در خصوصیات هیچ ربطی به وجود خارجی برج ندارد. یعنی این عده میگفتند ماهیت به ذهن نمی آید بلکه شبحی از ماهیت به ذهن می آید.
یعنی در این نظریه هیچ عنصری از شی خارجی به ذهن منتقل نمیشود و یعنی عکس شی نه با وجود و نه با ماهیت اتحاد ندارد.
علامه طباطبایی در پاورقی خود این قول را رد میکند و حد وسط رد این قول، بداهت دفع سفسطه است. زیرا انسداد میشود باب علم.
قول به اضافه
این قول منتسب به فخر رازی است و بصورت کلی وجود ذهنی را منکر میشود و میگوید علم یعنی اضافه نفس به شی خارجی. یعنی وقتی انسان در مواجه با شی خارجی قرار میگیرد به حالت اضافه ای بین نفس انسان و شی خارجی تحقق پیدا میکند و این حالت اضافه، همان علم است که اثر آگهی بخشی دارد.
علامه طباطبایی در یک خط این نظریه را رد میکنند و میفرمایند:
«یرده: العلم بالمعدوم، اذ لا معنی محصلا للاضافه الی المعدوم» بدایه الحکمه ص 36
قول به اضافه براحتی در علم ما به معدومات رد میشود. چون معنی ندارد اضافه نفس به معدومات؛ حال آنکه ما علم به معدومات داریم. پس علم ما نمیتواند از مقوله اضافه باشد.
ادله وجود ذهنی
علامه طباطبایی در کتاب بدایه سه استدلال را از قول مشهور برای اثبات وجود ذهنی نقل میکنند. این استدلالها هر کدام در فضای رد قول به اضافه است نه شبح.چون شبح با دلیل بطلان سفسطه همان ابتدا رد شد.
دلیل اول
انسان برای موجوداتی که بالفعل وجود خارجی ندارند قضایای موجبه تشکیل میدهد و احکامی را به آنها نسبت میدهد. اقتضای قضایای هلیه مرکبه این است که اثبات شی لشی فرع ثبوت مثبت له، پس لازمه حمل احکام بر این موضوعات، اثبات آنهاست. مثل قضیه ای که موضوع آن دریای جیوه است. دریای جیوه وجود بالفعل خارجی ندارد که بخواهیم علم را از قبیل اضافه به آن بدانیم. لذا علما میگفتند پس باید موطن و محلی باشد که دریای جیوه در آن موجود باشد که آن ذهن است.
این استدلال را علامه بصورت «احتج المشهور» آورده و ضمنی این را بیان کرده که این استدلال مورد تایید ایشان نیست. سرنوشت این استدلال کاملا با تقریر اصالت الوجود و توسعه وسیعی که علامه در بحث نفس الامر دادند دگرگون خواهد شد.
بلکه در اینجا خلط حاکی و محکی هم داریم. وجود ذهنی که حاکی هست غیر از محکی قضایا می باشد. دریای جیوه که در استدلال آمده محکی است و فرضا قبول میکنیم که این محکی در ذهن است، چه ربطی دارد به حاکی؟
لذا این استدلال با توجه تام بودنش در رد نظریه فخر، درست تقریر نشده است. کلام فخر با همین بیان عدم تعقل اضافه در معدومات ممتنع و معدوم ممکن، رد میشود.
دلیل دوم
ما اموری را تصور میکنیم که آن امور کلی هستند مثل مفهوم انسان که میدانیم انسان بما هو کلی در خارج وجود ندارد، لذا این کلی وقتی در خارج وجود ندارد و ما آن را تصور میکنیم یعنی به آن اشاره میکنیم چون تصور چیزی در فضای حاکی محکی، اشاره عقلی است به آن چیز، لذا آن شی باید موجود باشد، در خارج موجود نیست لذا در ذهن موجود است.
دقت هایی که باید در استدلال قبل کنیم را باید در این استدلال نیز انجام بدهیم.
دلیل سوم
صرف و حقیقت هر شی، مثلا طبیعی سفیدی، که علامه طباطبایی صرف را اینگونه تعریف میکنند : «و هو الحقیقه محذوفا عنها ما یکثرها بالخلط و الانضمام» این صرف هر حقیقتی، در خارج موجود نیست، چون واحد است و تکثر ندارد ولی موجودات شخصی دارای تکثر خصوصیات شخصیه هستند که صرف هر چیزی، از این تشخصات خالی می باشد.
حال که در خارج نیست، لذا باید در موطن دیگر باشد که آن موطن ذهن است.
جمع بندی بخواهیم بکنیم در مورد سه دلیل اینکه همه در مقام رد اضافه هستند و چیزهایی را مطرح کردند در علم، که قابلیت اضافه نفس به آنها نیست؛ آن چیزها معدومات و کلیات و صرف و حقیقت هستند.
لذا ثابت میشود که قول به اضافه کاملا رد میشود چون اضافه به این امور معنا ندارد.
نویسنده : سیدمحمدباقر حسینی راد
تاریخ: 1403/03/09
دیدگاهتان را بنویسید